حکایت بهلول و آب انگور

ساخت وبلاگ

روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگرانگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیرآفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگوررا در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیمحرام می شود؟
بهلولگفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلولگفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلولخاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!

مردفریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! اینگلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تاتو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!   

منبع: www.tebyan.net

حرف هایی از جنس ظهور...
ما را در سایت حرف هایی از جنس ظهور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : احمد ghaem-313 بازدید : 240 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1391 ساعت: 2:40 AM